می دانم که تو شاید بردار آن دوستم، پدر آن آشنایم، یا همسر آن همکلاسی ام باشی. می دانم که مشکلات اقتصادی همگان را ناچار و بد روزگار کرده است. می دانم که دلت با مردم است و دور از چشم حرامیان به هموطنانت آزاری نمی رسانی (اینجا). اما هموطن پلیسم نمی شود همچنان بر این شیوه پیش رفت وقتی که دوست دیگرم را کشته اند، پدر دوست دیگرم را زندانی کرده اند و همسر آن یکی همکلاسی را مضروب و معلول کرده اند.
هموطن پلیسم! حرامیانی که سعید امامی اشان را خودکشی کردند آسان سروان رامین پوراندرجانی ها را از سر راه بر می دارند. شاید فردا نوبت تو باشد. می دانم که وقتی عکست را اینجا می بینی شرمگین می شوی من هم شرمگینم که هموطنم در برابر هموطنش می ایستد و پیرمردی را مضروب می کند و یا زنی بی دفاعی را با باتوم به کما می فرستد.
هموطن پلیسم! من در جواب باتوم به تو سلام می کنم و می گویم دیگر بس است! دیگر خدمت دادن به حرامیان کودتاچی را بس کن. ندای وجدانت را گوش کن. وقت است که به آغوش مردم باز گردی و به میهنت خدمت کنی نه به جنایتکاران قدرت پرست و قاتل. امیدوارم به زودی عکس سبز شدنت را اینجا بگذارم هموطنم پلیسم.
با احترام و ادب و فروتنی
یک هموطن
(مجموعه ای از 26 عکس )
هشت مرداد 1388 تهران
هجده (18) تیر 1388 تهران
سیزده آبان 1388 تهران
رسانه شماییـــــــــــــــــــــــد لطفا این نوشته را برای دیگران هم بفرستید
«حرف حساب» ف.ی.ل.ت.ر است از دیگران بخواهید از اینجـــا مشترک شوند. با سپاس
«حرف حساب» ف.ی.ل.ت.ر است از دیگران بخواهید از اینجـــا مشترک شوند. با سپاس
0 comments:
ارسال یک نظر