ریشه ی مطلق بینی و صادر کردن حکم های سفید و سیاهی بیشتر البته تقلید و تعصب و نادانی است. اما هر گاه این ها هم تا حدودی غایب باشد فرافکنی ناخوداگاه و عدم توجه به این که بسیاری از آنچه هنجار خوانده می شود برساخته ی تاریخی خود بشر است و ذات مطلق غیر زمینی ندارد موجب مطلق نگری می شود. مورد گفتار من همین آخری است: قرارداد (هنجار) های اجتماعی-تاریخی.
مثلا عدالت. بسیاری می گویند عدالت یک مفهوم و محبوب مطلق است. اما باز وقتی به بحث های دعا و مناجات می رسند می گویند اگر خدا با عدالت با انسان ها رفتار کند اغلب ما جهنمی هستیم بنابراین تنها در سایه ی فیض و رحمت ایشان است که شاید ما رنگ بهشت را ببینیم. از سوی دیگر کسی آن عدالتی که می گوید مطلق و بی زمان و مطلوب انسان است را تعریف نمی کند. چرا؟ چون تازه اختلاف آغاز می شود و مطلق نبودنش آشکار. مثلا بعضی می گویند «عدالت یعنی بودن یا گذاشتن هر چیز در جای خود». حالا بفرمایید بگویید جای هر چیز کجاست! در این جایابی اگر توانستید حتی ده نفر را دور هم جمع کنید که از سر آگاهی اتفاق نظر در باره ی جای هر چیز داشته باشند کاری غیر ممکن را انجام داده اید. اتفاقا اکثر دعواهای بشری سر همین تعریف و اجرای عدالت است.
بنابراین، اگر به جای مطلق انگاشتن آن، قبول کنیم که عدالت و دیگر مفاهیم شبیه آن با توجه به شرایط زمان و مکان و موقعیت های تاریخی و جغرافیایی ممکن است متفاوت باشد و باعث برتری و یا کمتری کسی نمی شود بهتر می شود دیگران را درک کرد و از منازعات دوری کرد.
0 comments:
ارسال یک نظر