header-photo

آيا ما مردمی استبداد زده هستيم؟

بارها شنيده‌ايم که سابقه‌ی تاريخی استبداد در مملکت ما روح آزادیخواهی و مردم سالاری را از ما گرفته است. این باور اکنون تبديل به يک خرده گفتمان بديهی شده است. اما آيا واقعا تاريخ ما يکدست از انحصارگرايی حکومتی و ستيز با مردمسالاری شکل گرفته است؟ در وبلاگ زرتشت و ايران باستان به يادآواری خوبی از گذشته‌ی ايران زمين برخوردم که گزيده‌ی از آن را اينجا می‌آورم. حتی اگر قبول کنیم که ما اکنون ملت استبداد زده ای هستیم آیا نسبت و رابطه ای بین این روحیه ی استبداد و مسلمان شدنمان وجود ندارد؟ ء

در دوران هخامنشيان اگر چه شاه بسيار محترم و عزيز بود ، ولی اختياراتش محدود بود و بهيچوجه قدرتش به پايه قدرت فراعنه و ديكتاتوران آشوری و رومی نميرسيد. نوع حكومت در ايران باستان ، ارستوكراسی بود. به عبارت ديگر مانند حكومت فعلی انگلستان ، دموكراسی اشرافی بود. هرودت می نويسد: « در ايران شاهان و حكمرانان به هيچ وجه در كار خود آزاد نيستند و نظريات و خيالهای خود را در مجلس پيشنهاد ميكنند تا پس از صلاحديد و تصويب نمايندگان به موقع اجرا گذاشته شود».
دينشاه ايرانی در اين باره مينويسد: « درعهد هخامنشيان دربار سلطنتی ، مجلس سنايی از اشراف و رؤسای قبايل تشكيل ميداد و پادشاه در مواقع دشواری راجع بامور مهم سياسی با آنها مشورت ميكرد و رای قطعی از مجلس مزبور صادر ميشد. در بين شاهان ، طرز حكومت كوروش ،كمبوجيه و داريوش اول ، مخصوصا قابل توجه است حكومت اين دو مرد بزرگ كه نام «شاهنشاه» واقعا برازنده آنها ميباشد ، دارای چنان سازمان منظمی بود كه آدمی با مطالعات تشكيلات حكومتی آنها بياد سمفونيها باعظمت بتهون مياندازد.»ء

Blog Widget by LinkWithin