یکی از شاهکارهای فرهنگی انقلاب شکوهمند اسلامی این است که ما به حکمت های فرهنگی امان هم پشت کرده ایم. مثلا بارها شنیده بودیم که می گویند: «گیریم پدر تو بود فاضل / از فضل پدر تو را چه حاصل؟» اما در سایه ی آموزه های یگانه ی انقلاب فرهنگی اسلامی اگر پدر ( یا عمو و یا دایی و یا حتی باجناق!) تو فاضل هم نبود ولی پست و مقامی داشت آن وقت برای تو حاصل های فراوانی خواهد بود و گور بابای حکمت فرهنگی ایران خواهد شد! حالا فرقی نمی کند که این آقا غارت گر بیت المال باشد و یا اصولگرای ذوب شده در ولایت فقیه باشد و یا کمی تا قسمتی اصلاح طلب روشن فکر! باشد؛ بالاخره آقازاده باید راه پدر را ادامه دهد دیگر!
اما جمهوری اسلامی شاهکار دیگری هم دارد از این قرار: یک نفری انتخاب می کند که به جبهه برود (به هر دلیل: شما حق ندارید دلایل منفی یی نظیر بی کاری، تهییج احساسی ... وارد کنید وگرنه شما هم وطن پرست نیستید و هم ضد ولایت فقیه هستید) (و یا حتی در یک هواپیمای بنشیند و کشتانده شود) و جان عزیزش را از دست بدهد (باز لازم نیست منفی بافی کنید که چرا بجای مین روب از این بیچاره ها استفاده می کردند! مثل اینکه شما کلا با اسلام مشکل دارید!) به هر حال ایشان شهید می شوند.
من تمام وجودم برای این شهیدان احترام است چرا که از مرزهای عزیز ایران مان حفاظت کردند. اما یک نکته: جمهوری اسلامی چنین تشخیص داده که به جای این که آسایش زندگی خانواده ی این عزیزان را تامین کند فرزندان شهیدان باید انیشتن شوند. پس اینان باید حتما به دانشگاه راه پیدا کنند و فیثاغورث و بقراط و سقراط شوند. آن وقت است که این یادگاران عزیز نه فقط با نمره های کم که بسیار گاه با نمره های منفی وارد دانشگاه می شوند تا راه پدر را ادامه دهند! (و البته اغلب هم این کار را می کنند چون باید با تمام سیستم دانشگاهی و اساتید وارد جنگ شوند تا نمره ی قبولی را با غیرتی اسلامی بگیرند). به عبارتی چنین به نظر می رسد که اینان همه «بسیج» شده اند تا همان کارهای پدران خویش را دنبال کنند و در دانشگاه مشق نظامی کنند و جنگ کنند و روی مین بروند (البته نه علیه دشمن که علیه هم وطنان خود!). بسیاری از اینان امروز دکتر و مهندس هستند و به من چه که علم بهتر است یا بسیج!
یادک اول: من شخصا کسانی را می شناسم که برادر (خواهر) و یا فرزند شهید بودند و هیچگاه از سهمیه های دانشگاهی استفاده نکردند و اتفاقا چون آدم های مستعدی بودند تا بالاترین مدارج هم پیش رفتند.
یادک دوم: برخی از این سهمیه ها استفاده کرده اند ولی بدون این سهمیه ها هم لیاقت علمی تحصیل در دانشگاه را داشته اند و اتفاقا بدنبال جنگ آفرینی نیستند.
یادک سوم: کاش می شد کارنامه و بهره وری دکتر و مهندس های سهمیه ای را پیدا کرد و دید آیا همان قدر که پدران و یا برادرانشان افتخار آفرینی کردند آن ها نیز موفق بوده اند یا ...ء
اما جمهوری اسلامی شاهکار دیگری هم دارد از این قرار: یک نفری انتخاب می کند که به جبهه برود (به هر دلیل: شما حق ندارید دلایل منفی یی نظیر بی کاری، تهییج احساسی ... وارد کنید وگرنه شما هم وطن پرست نیستید و هم ضد ولایت فقیه هستید) (و یا حتی در یک هواپیمای بنشیند و کشتانده شود) و جان عزیزش را از دست بدهد (باز لازم نیست منفی بافی کنید که چرا بجای مین روب از این بیچاره ها استفاده می کردند! مثل اینکه شما کلا با اسلام مشکل دارید!) به هر حال ایشان شهید می شوند.
من تمام وجودم برای این شهیدان احترام است چرا که از مرزهای عزیز ایران مان حفاظت کردند. اما یک نکته: جمهوری اسلامی چنین تشخیص داده که به جای این که آسایش زندگی خانواده ی این عزیزان را تامین کند فرزندان شهیدان باید انیشتن شوند. پس اینان باید حتما به دانشگاه راه پیدا کنند و فیثاغورث و بقراط و سقراط شوند. آن وقت است که این یادگاران عزیز نه فقط با نمره های کم که بسیار گاه با نمره های منفی وارد دانشگاه می شوند تا راه پدر را ادامه دهند! (و البته اغلب هم این کار را می کنند چون باید با تمام سیستم دانشگاهی و اساتید وارد جنگ شوند تا نمره ی قبولی را با غیرتی اسلامی بگیرند). به عبارتی چنین به نظر می رسد که اینان همه «بسیج» شده اند تا همان کارهای پدران خویش را دنبال کنند و در دانشگاه مشق نظامی کنند و جنگ کنند و روی مین بروند (البته نه علیه دشمن که علیه هم وطنان خود!). بسیاری از اینان امروز دکتر و مهندس هستند و به من چه که علم بهتر است یا بسیج!
یادک اول: من شخصا کسانی را می شناسم که برادر (خواهر) و یا فرزند شهید بودند و هیچگاه از سهمیه های دانشگاهی استفاده نکردند و اتفاقا چون آدم های مستعدی بودند تا بالاترین مدارج هم پیش رفتند.
یادک دوم: برخی از این سهمیه ها استفاده کرده اند ولی بدون این سهمیه ها هم لیاقت علمی تحصیل در دانشگاه را داشته اند و اتفاقا بدنبال جنگ آفرینی نیستند.
یادک سوم: کاش می شد کارنامه و بهره وری دکتر و مهندس های سهمیه ای را پیدا کرد و دید آیا همان قدر که پدران و یا برادرانشان افتخار آفرینی کردند آن ها نیز موفق بوده اند یا ...ء
6 comments:
ناشناس
گفت...
چون سعی می کنی منصفانه بنویسی فکر می کنم بد نیست به این موضوع هم اشاره کنی که این سهمیه می تواند در صورتی که درست تعریف شود جای کلاس کنکورهایی که یک فرزند دارای پدری مرفه می تواند از آن استفاده کند را بگیرد. بعلاوه بودن یک پدر خوب در خانه (منظورم یکی مثل آدم حسابی هایی هست که شهید شدند نه یک معتاد و...) آرامشی ایجاد می کند که در آن فضا درس خواندن راندمان بسیار بهتری خواهد داشت. خلاصه این که می توان پذیرفت و چه بسا باید دست کم بخشی از ضررهایی که ناشی از عدم حضور یک پدر خوب در خانه است، را جامعه جبران کند. افت تحصیلی یکی از پیش پا افتاده ترین های این مجموعه ضررهاست. عرفان جان، من هیچ وقت جرات نکردم در این باره صحبت کنم. می ترسم، می ترسم یک بچه شهید که دلش از خیلی چیزها خون است و اتفاقا با زحمت هم درس می خواند، بشنود یا بخواند و چشمش تر شود. می ترسم که حرف من را بهانه ناراحت شدنش کند و می دانم که خدا یتیمی که پدرش شهید نباشد را هم عجیب طرفداری می کند. آن یادک ها مانع شکستگی دلهای بند زده نمی شود.
ناشناس
گفت...
سلام
عرفان خان
شما یکی از اعضای خیلی فعال بالاترین هستی
منم می خوام تو بالاترین عضو شم اما دیگه عضو نمی پذیرن من خیلی دلم می خواد اونجا عضو شم
میشه کمک کنی؟؟؟
نمی دونم چکاری از دست بر میاد ولی تو بخش نظرات حداقل عنوان کن دومت گرم یه دنیا از ممنون میشم
ناشناس
گفت...
موافقم یا به قولی سخنانتان پرستیده شد
takderakhtesarv.persianblog.ir
ناشناس
گفت...
با انونیموس اولی هم کاملا مخالفم. موضوع را به جایی برده اند که مثل مقدسات اصلا نباید راجع بهش حرف زد. هرگاه کسی با چنین بهانه هایی می خواهد چیزی را مسکوت بگذارد، من شدیدا او را رد می کنم. معنی ندارد که درباره این موضوع حرف نزنید چون ممکن است فلان شود یا بهمان. این یعنی منطق را کنار بگذارید و به یک عقیده یا شیوه ای که معلوم نیست از کجا آمده یا از یک جای معلوم الحال آمده، گردن نهید. من این را نمی پذیرم
takderakhtesarv.persianblog.ir
ناشناس
گفت...
تک درخت عزیز، با اجازه عرفان چون مرا مخاطب قرار داده بودید متذکر می شوم که اتفاقا آن چیزی که در موردش نوشته بودم اصلا از نوع ممنوعیت حرف زدن در مورد مقدسات نیست. چون خطر عقلایی موجود در این نوع بیان زیاد است(تاکید می کنم که از نظر من این دل شکستن کار خطرناکی است هرچند ممکن است بعضی ها نسبت به آن احتمام داشته باشند!)خوب است که این طور آنلاین در موردش بحث نشود. اگر برفرض مسوول یا کاره ای بودم یا نفوذی در امور اجرایی داشتم شاید به اندازه درک خودم برای اصلاح تلاش می کردم اما بحث آنلاین از این دست نفع خاصی ندارد و علاوه بر این ممکن است ضرری که مد نظرم بود را داشته باشد. شاید در منطق شما انجام کاری که احتمال ضررش بیش از نفع آن است پذیرفته باشد.
ناشناس
گفت...
انونیموس جان! قبول دارم که آنلاین نمی توانیم به خوبی با هم ارتباط برقرار کنیم و شاید کمتر بتوانیم حرف یکدیگر را بفهمیم. البته نمی دانم که شما هم تأیید می کنید یا نه. ولی به هر حال هنوز هم بر این باورم که این مسأله دست کم آنقدر اهمیت دارد که «عرفان»ی درباره اش «حرف حساب»ی بزند و نباید او را به دلایلی که گفتید از این کار منع کنید. زیرا اگر آن دلایل نیز به راستی درست باشد، اهمیت و تأثیر قضیه فراتر از آن است که به خاطر آن دلایل از آن بگذریم. در ضمن بنده اگرچه ممکن است احتمام به دل شکستن داشته باشم ولی اهتمام ندارم!
تک درخت
takderakhtesarv.persianblog.ir
ارسال یک نظر