{شعر وارده}
به استقبال شعری از علی خامنه ای*
این پوستین وارون ای نا "امین" برون آر!
چون موج در قیامیم، ما را تو می شناسی
ایرانی ایم و در دل صد افتخار داریم
از نسل رستمانیم، ما را تو می شناسی
با جملگان بگوییم منشور پارسی را
از کورش بزرگیم، ما را تو می شناسی
آیینه ایم و و هرگز جز راستی نگوییم
مشکن مرا که خود را داری تو می شناسی
آتش پرست بهتر تا کیش شب پرستی
آتش بر این سیاهی، ما را تو می شناسی
در شرق و غرب عالم شد راه ما فسانه
ما از تبار سبزیم، ما را تو می شناسی
از کورش بزرگیم، ما را تو می شناسی
آیینه ایم و و هرگز جز راستی نگوییم
مشکن مرا که خود را داری تو می شناسی
آتش پرست بهتر تا کیش شب پرستی
آتش بر این سیاهی، ما را تو می شناسی
در شرق و غرب عالم شد راه ما فسانه
ما از تبار سبزیم، ما را تو می شناسی
پندار نیک جوییم، گفتار نیک گوییم
کردار نیک مندیم، ما را تو می شناسی
با این همه نجابت بر ما گلوله بارید
از خطبه ای که دانی، آن را تو می شناسی
کردار نیک مندیم، ما را تو می شناسی
با این همه نجابت بر ما گلوله بارید
از خطبه ای که دانی، آن را تو می شناسی
ذوبان در جنایت کشتند مردمان را
ای اف بر این ولایت، ما را تو می شناسی؟
راه ندا بسته نیست، گرچه ندایی برفت
ما همگان ندائیم، ما را تو می شناسی
شب تا سحر بخوانیم ترانه موسوی
ما جنگ بی شماریم، ما را تو می شناسی
ای اف بر این ولایت، ما را تو می شناسی؟
راه ندا بسته نیست، گرچه ندایی برفت
ما همگان ندائیم، ما را تو می شناسی
شب تا سحر بخوانیم ترانه موسوی
ما جنگ بی شماریم، ما را تو می شناسی
جعل "علی" نمودی، اسم "ولی" ربودی
نام "امین"* گزیدی؟ او را تو می شناسی؟
این پوستین وارون ای نا "امین" برون آر!
بس کن ره تقلب، خود را تو می شناسی
نام "امین"* گزیدی؟ او را تو می شناسی؟
این پوستین وارون ای نا "امین" برون آر!
بس کن ره تقلب، خود را تو می شناسی
* امین لقب حضرت محمد رسول الله (ص) می باشد
-------------------------------------------
*شعری از سید علی خامنه ای
ما خيل بندگانيم ما را تو ميشناسي
هر چند بيزبانيم، ما را تو ميشناسي
ويرانهئيم و در دل گنجي ز راز داريم
با آنكه بينشانيم، ما را تو ميشناسي
با هر كسي نگوئيم راز خموشي خويش
بيگانه با كسانيم ما را تو ميشناسي
آئينهايم و هر چند لب بستهايم از خلق
بس رازها كه دانيم ما را تو ميشناسي
از قيل و قال بستند، گوش و زبان ما را
فارغ از اين و آنيم ما را تو ميشناسي
از ظن خويش هر كس، از ما فسانهها گفت
چون ناي بيزبانيم ما را تو ميشناسي
در ما صفاي طفلي، نفسرد از هياهو
گلزار بيخزانيم ما را تو ميشناسي
آئينهسان برابر گوئيم هر چه گوئيم
يكرو و يك زبانيم ما را تو ميشناسي
خطّ نگه نويسد حال درون ما را
در چشم خود نهانيم ما را تو ميشناسي
لب بسته چون حكيمان، سر خوش چو كودكانيم
هم پير و هم جوانيم ما را تو ميشناسي
با دُرد و صاف گيتي، گه سرخوش است گه غم
ما دُرد غم كشانيم ما را تو ميشناسي
از وادي خموشي راهي به نيكروزي است
ما روز به، از آنيم ما را تو ميشناسي
كس راز غير، از ما نشنيد بس «امينيم»
بهر كسان امانيم ما را تو ميشناسي
کسانی که «حرف حساب» را با فیدخوان می گیرند لطفا نوشته های آن را با ایمیل به دیگران هم برسانند و یا از آن ها بخواهند از اینجـا مشترک شوند. با سپاس
0 comments:
ارسال یک نظر