با دوستان صحبت این شد که چرا ایرانی ها اعتماد به نفس ندارند. هر کس نظری داشت. حرف من این بود که فاصله ی کردار، گفتار، و پندار حقیقی ما با آنچه به دیگران نشان می دهیم بسیار زیاد است و هیچ کسی جز خودمان به خوبی از این فاصله آگاه نیست. البته به سبب فشارهای عقیدتی و تحمیل های روزمره ی حکومت اسلامی گاهی مجبور شده ایم که چنین رفتاری را آن قدر تکرار کنیم که بخشی از رفتار خودکار ما (طبیعت ثانویه) بشود ولی این همه ی دلیل نیست. خود ما هم خیلی مقصریم و چون می دانیم مقصریم و وجدانمان اجازه ی طفره رفتن از مسئولیت را به ما نمی دهد آن وقت زیر بار احساس گناه کمر خم می کنیم و اعتماد به نفس امان شدیدا آسیب می بیند طوری که این احساس گناه و کمبود اعتماد به نفس تمام نحوه ی زندگی کردنمان را تحت تاثیر قرار می دهد. برای جبران برخی البته تظاهر به اعتماد به نفس می کنند که آن قدر واقعی نبودن آن پیداست که حال آدم را بد می کند. برخی هم البته بیش از حد فروتنی می کنند که باز هم حال آدم را بد می کند.
(احساس گناه یا عذاب وجدان همان است که هیچ کسی از آن نمی تواند فرار کند. البته نمی شود همیشه از این فشار درونی کاملا آگاه بود مثلا اگر کسی به دیگری ابراز دوستی کند شاید حتی خود او نداند چقدر در دوستی کردنش راستگو و راست کردار است. آن گاه اگر دوران سختی برای آن دوست پیش آید و او به کمک، همیاری و دوستی نیاز داشته باشد ولی این ها از او دریغ شود آن وقت حتی اگر به هزار یک دلیل مدعی دوستی بتواند آن دوست و دیگران را قانع کند (یا فکر کند که قانع کرده است!) که عذرش در کوتاهی کردن موجه است نمی تواند وجدان داننده ی خودش را بفریبد. وجدان تنها اگاهی انسان است که هر چقدر هم که سعی کنی گناه کاری را به هزار توجیه و فریب گردن کس دیگر و یا چیز دیگری بیاندازی فریب نمی خورد و با چشمان باز مستقیم در چشمانت خیره می شود و می گوید: خودتی! )
0 comments:
ارسال یک نظر