دوستی تلخ و شیرین نویس گلایه کرده که چرا ساده دلانه مفتون تملق می شویم و مویه کرده که چرا هر چه را که به زیور فریبای زبان می آرایند بدون توجه به گوینده می پذیریم و سر ستایش و سجده بر آستانش می سائیم. هر دو دل آزار و اندیشه خراشند. شاید اما بشود منشا درد را جای دیگری جست. بر این گمانم که امروز دیگر داستان ماقال و من قال (حرف مهم است نه گوینده) و یا حتی برعکسش دیگر کمتر موضوعیت دارد. امروز خود زبان بی آبرو و کم اعتبار شده است. دیگر هر کسی هر چیزی می گوید و هر بی آبرویی از آبروی سده های واژگان می دزدد تا نام و نانی برای خود بپزد. زبان شده است ارزان ترین جامه ی روشن فکر نمایی و کم هزینه ترین حزب خدمت به خلق!
این سکه ی رایج عوام فریبی همچنین شده است محبوب رسانه ی ناراست گوی ملی و ابزار تحریف سازی دستگاه های تبلیغات حکومتی. امروز زبان شده است منبر نوحه خوانی خرافه و وکیل مدافع تسخیری حکومتگران نوبتی. زبان سرخی که روزی سر سبز به باد می داد امروز چنان لقوه گو و چاپلوس و هرزه گرد شده است که بیشتر فرعون های چند سر و هزار فامیل می آفریند تا اینکه بخواهد سری را به باد دهد و یا حتی زیرجامه ی خوابی را تکانی دهد.
باری، زبان راست و نغزمان سخت ناراست و بی مغز شده است. به جای راستی معنایی ، هفت خطی را می گوییم و می نویسیم و به کودکانمان نیز مشق می دهیم. گزاره هایمان را به فریب می نویسیم و قضاوت هایمان را با پوزخند طعنه و ریشخند کنایه می گوییم. فعل هایمان دروغ است (ما تشنگان خدمتیم!)، قید هایمان لاقید است و صفت هایمان بی صفت. دریغ و داد! ء
این سکه ی رایج عوام فریبی همچنین شده است محبوب رسانه ی ناراست گوی ملی و ابزار تحریف سازی دستگاه های تبلیغات حکومتی. امروز زبان شده است منبر نوحه خوانی خرافه و وکیل مدافع تسخیری حکومتگران نوبتی. زبان سرخی که روزی سر سبز به باد می داد امروز چنان لقوه گو و چاپلوس و هرزه گرد شده است که بیشتر فرعون های چند سر و هزار فامیل می آفریند تا اینکه بخواهد سری را به باد دهد و یا حتی زیرجامه ی خوابی را تکانی دهد.
باری، زبان راست و نغزمان سخت ناراست و بی مغز شده است. به جای راستی معنایی ، هفت خطی را می گوییم و می نویسیم و به کودکانمان نیز مشق می دهیم. گزاره هایمان را به فریب می نویسیم و قضاوت هایمان را با پوزخند طعنه و ریشخند کنایه می گوییم. فعل هایمان دروغ است (ما تشنگان خدمتیم!)، قید هایمان لاقید است و صفت هایمان بی صفت. دریغ و داد! ء
7 comments:
human being
گفت...
تلخ ولی حقیقی
ولی مگر چیز جدیدی است؟ همیشه از زبان از ااینجور استفاده ها شده... سابقه ی طولانی دارد این چابلوسی ها و هفت خطی ها... اشکال هم از روشنفکر ها بوده که نرفته اند دنبال ریشه ها ... جرا ما حرف مان را رک نمی زنیم و توی جند لایه مخفی اش می کنیم... چرا انتقال پیام را به تاخیر می اندازیم...این چرب زبانی ریشه اش چیست؟
روشنفکر ها هم همان راه را ادامه داده اند...درست است
اما یک نکته ی کوچک نگذاشته و نمی گذارد که همه چیز از بین برود... آن هم فاصله ی حرف تا عمل است... همین معیار خوبی می تواند باشد تا گول حرف های قشنگ را نخوریم...و بعد هم به روش درست رفتار کنیم ... که این قسمتش یعنی عمل و خیی کار را سخت می کند
ناشناس
گفت...
انسان شریف سلام
وقتی میان رفتار و گفتار تفاوت باشد همان است که امروز هستیم. اما اینکه که به تاخیر ارسال پیام اشاره کرده اید بسیار درست است. راستش من این تاخیر را بیشتر به سبب ذهن شعری زبان فارسی می دانم که خود را به استعاره و تشبیه و ابهام و ایهام شعری آجین کرده است. زبان فارسی از راست گویی و صریح گویی به صورتی سبکی و ذاتی کناره گرفته است و البته تحولات اجتماعی سیاسی هم به این امر در این سی سال بسیار دامن زده است.
اصل هم همین است : مویه یان نوشته هم رخت بربستن راستی است چه راستی رفتاری چه راستی گفتاری و چه راستی اندیشه. خدا به دادمان برسد!
ناشناس
گفت...
سلام به عــــــرفـــان عزیز امیدوارم حالت خوب باشه
ناشناس
گفت...
راستی عرفان وبلاگت دیگه ف ل ت ر نیست
ناشناس
گفت...
سلام به عرفان عزیز عالی بود
ناشناس
گفت...
سلام به سیروس نازنین
خوبی خودت؟
ممنونم که خبر دادی. لطف داری. ارادت:»)ء
ناشناس
گفت...
مرسی خوبم عرفان جان اون کامنت عالی بود مال پست احمدی نژاد بود اشتباهی اینجا گذاشتم :))
قربانت خوب خوبم
ارسال یک نظر