header-photo

چرا نباید در باره ی دیگران قضاوت شخصی (اخلاقی) کرد؟

این هم یکی دیگر از رفتارهایمان است: قضاوت اخلاقی و شخصی کردن در باره دیگران. اینکه فلانی خشکه مقدس است یا بی دین است. اینکه فلانی مستبد است یا دمکرات است. اینکه فلانی بدکاره است یا خوب کاره. اینکه فلانی خسیس است یا سخاوتمند. اینکه فلانی .... عادت کرده ایم به همه بر چسب بزنیم. بدترین و تلخ ترین و بدبوترین پیش فرض قضاوت و برچسب زدن این است که قضاوت گر خود را و فهم خود را سنگ محک می داند و بر اساس آن به تمام دنیا نگاه می کند و دیگران را به درجات مختلف از فرشته تا دیو تقسیم می کند . شخصی که رفتارش با دیگران به جای احترام به شخصیت او بر اساس قضاوت کردن او قرار می دهد ناخودآگاه خود را بهترین و محق ترین می داند.

شاید فکر می کنید قضاوت کردن در باره ی دیگران عملی اجنتاب ناپذیر است. نه اینگونه نیست. شاید خوش آمدن و یا بد آمدن از دیگران و اعمالشان عملی اجتناب ناپذیز باشد ولی اگر به جای اینکه بگویید از این روش و یا این فرد و یا این اندیشه خوشتان نمی آید دیگران را بد و پلید بدانید آن وقت است که خود را محک خوبی و نیکویی و پاکی پنداشته و در باره ی دیگران قضاوت شخصیتی کرده اید.

اما چگونه می شود از این عادت بد (ایرانی- ایدئولوژیکی) گریخت؟
1. از قطعیت دوری کنیم و گمان نکنیم آن قدر خوبیم که حق داریم دیگران را با سنگ محک خودمان جهنمی و بهشتی کنیم.
2. به جای قضاوت «بد و خوب» در باره ی شخصیت افراد ( که یک قضاوت اخلاقی است) از تقسیم بندی بندی «درست و یا نادرست» در باره ی رفتار و گفتار و پندار افراد استفاده کنیم. مثلا به جای اینکه بگوییم او آدم پلیدی است می توانیم بگوییم این کار بسیار نادرستی است.

فراموش نکنیم که با قضاوت شخصی کردن به جای ارزش دادن به درستی ها و دوری جستن از نادرستی ها خود را در دام احساسات تند عشق و تنفر از افراد می اندازیم. البته شاید قسمت عشقش همیشه به دیگران آسیب نزند ولی قسمت تنفرش حتما به خود فرد و دیگران آسیب فراوان می زند و سرچشمه ی خشونت ها و تنفرها و افسوس های بسیاری است.ء


1 comments:








human being

گفت...

سلام بر عرفان عزیز. بعد از بازگشتن و دوباره نوشتنت، این دومین بار است که برای خواندن به اینجا آمدم و لذت بردم از نکته سنجی و تحلیت... خواستم چیزی ننویسم مثل همه، اما می دانی من اگر جایی بروم و چیزی بخوانم وبدون کامنت گذاشتن بروم، احساس بدی دارم. انگار به مهمانی رفتی و حسابی خوش گذرانده ای بعد بدون خداحافظی و تشکر از میزبان می روی. پس ببخش که باید قارقارهای مرا تحمل کنی.0
0
در مورد این نوشته ات هم باید بگویم خیلی لذت بردم ... اینها همه از همان ابتدای تربیت بچه در ذهن او شکل می گیرد... این قضاوت کردن سیاه و سفید... راستی ابلیس هم در وبلاگش این را خیلی قشنگ با منطق دوتایی صفرو یک در مقابل منطق فازی مقایسه کرده بود.0
نکته ای که خیلی مهم بود و من کمتر جایی دیدم بهش اشاره شود،این بود که نوشته بودی:0
با قضاوت شخصی کردن به جای ارزش دادن به درستی ها و دوری جستن از نادرستی ها خود را در دام احساسات تند عشق و تنفر از افراد می اندازیم.0
این قسمت عشقش را کمتر کسی توجه می کند.اتفاقا عرفان جان همان عشقشق هم آسیب می رساند چون آن عشق تند و هیجانی گاهی اوقات چنان بندی به پای خود عاشق و بعد هم معشوق می بندد که اجازه ی رشد و حرکت را می گیرد .0
من همین چندی پیش تجربه اش را داشتم که چند تا از شاگردانم که حسابی عاشق روش من بودند وقتی می خواستم یه مفهوم جدید را مطرح کنم به هیچ وجه زیر بار نمی رفتند و حتی با من بد شدند! یعنی وقتی هیجان مطرح باشه اون دوست داشتن هم به هما ن سرعت از بین می رود!0
البته اگه آدم حوصله داشته باشه و از تنهایی و فحش شنیدن ناراحت نشه، می تونه کارهایی بکنه...0
ببخش، فقط خواست بگویم حرف حساب چقدر فکر خوب توی ذهن آدم می یاره!0
باشی همیشه




Blog Widget by LinkWithin