دوست عزیز غرش نویس خواسته که دوستان خاطرات ملی و یا شخصی اشان را که در دوران سی ساله ی انقلاب اتفاق افتاده بنویسند. گرچه خودش مشخص نکرده ولی فکر کنم بهتر باشد که این خاطرات ربطی به انقلاب اسلامی هم داشته باشد وگرنه می تواند هر خاطره ای و مربوط به هر دورانی باشد.
خاطره ی ملی: صبح روز اعلام نتایج انتخابات دوم خرداد بود. در اتوبوسی نشسته بودم و از شهری به شهر دیگری می رفتم. اخبار از رادیو پخش می شد. خبرها همه را از خود بیخود کرده بود و شور و هیجان عجیبی در اتوبوس بود. البته من باید کمی موقرتر عکس العمل نشان می دادم ولی سرمستی جانانه ای بود (حیف که تبدیل به زهرمار شد). برای انتخابات دوم خرداد خیلی تلاش کرده بودم.
شخصی: روزی با حاتمی کیا در باره ی فیلم مهاجر صحبت می کردم و نظرم را در باره ی تلفیق زیبای رئال و سوررئال در این فیلم می گفتم. برق لذتی که در چشمانش نشسته بود را فراموش نمی کنم. او همچنان نسبت به نظر دیگران در باره ی فیلم هایش حساسیت زیادی دارد.
دوستان کریمسون، رهرو زندگی، انسان عزیز، ملا حسنی، سیروس، اولاد، خانم صبوری، یکی یک دونه، سارا رها، بائوبا، تینا، شاه ولی، فروغ، یونس، انارخانم، فرنگی، سهیل، نظر بازی، بیداد، نیما هراتی، راتزل، رویای آبی، تارا، جمهوری دمکراتبک آریو، غوغای ستارگان، مونا، هیچ، دختر ترشیده، کیا، آرمان، یکی از پشت کوه، پسر آریایی و ... هم در صورت تمایل خاطره ای بگویند.
0 comments:
ارسال یک نظر