به جرات می توان گفت که بعد از سقوط هیمنه ی تئوریک کمونیسم و سوسیالیسم، پست کلونیالیسم عمده ترین نظریه ی سیاسی -اجتماعی-فرهنگی و مرکزگریزی و شالوده شکنی دریدایی (از آن جمله شاخه ی فمنیستی اش) داغ ترین تنور دعواهای مختلف فلسفی-معرفت شناختی-ادبی را فراهم کرده اند. نظر در باره ی فمنیسم بسیار است اما شخصا گزاره ای که زیربنای بیشتر فمنیزم ها را تشکیل می دهد بی اعتبار می دانم. آن گزاره مخالفت با اصالت گرایی (1) و طبیعت گرایی است که به نظرم سخت بی پشتوانه و تکیه نکردنی است (نه به این دلیل که نمی توان با آن مخالف بود بلکه به این دلیل که مخالفت کردن با اصالت گرایی خودش یا باید به چیز دیگری اصالت بدهد که فقط تغییر نام است و یا باید صرفا پناه به مفهموم «تولید اجتماعی» (2) ببرد که در عاقبت تولیدش همان قدر می تواند ظالمانه باشد که هر تولید دیگری.) ولی اینجا قصدم بیشتر بیان نظر شخصی ام نسبت به لینکی است که در بالاترین داده شده است و بحث هایی که زیر آن صورت گرفته است. من هیچ شناخت شخصی یی از این نویسنده ندارم بنابراین، این نوشته بر مبنای نوشته ی لینک و نظرات داده شده در زیر لینک و برخی نظرات زیر مطلب در بلاگ است. (لینک نوشته)
1. نویسنده استفاده از کلمات بدن را به عمد به کار برده ولی به نظر من نه بدنبال بددهنی چاله میدانیست و نه به دنبال تابو شکنی جنسی. ایشان البته در پی تابو شکنی جنسیتی است که آن را نیز آشکارا بیان می کند گرچه در باره ی تبعات جنسی آن غافلانه و شاید هم زیرکانه سکوت می کند.
2. این اصلا یک لینک زرد نیست و با وجودی که من گزاره های زیربنایی نوشته را تناقض دار می بینم ولی نوشته دارای اندیشه و روش است (گرچه من با هر دوی آن ها مخالفم و هیچ کدام را قوی و موثر نمی دانم).
3. همین قدر که نویسنده در کامنت ها سعی در توضیح نظرات خود دارد و در برابر تندی دیگران تندی نمی کند و حتی توهین های دیگران را با خونسردی همچون یک سئوال پاسخ می دهد و یا با سکوت برگزار می کند شایسته ی احترام و تقدیر است و شاید هم بشود دوستان دیگر بر این اساس نوشته را با نگاه دیگری هم بخوانند.
4. خواهش می کنم عادت کنیم وقتی در باره ی اثر کسی صحبت می کنیم بلافاصله به سراغ پیدا کردن مشکلات روانی و غیره او نرویم و هر شنیده و ناشنیده ای شخصی را به زور به عنوان آن اثر به خورد دیگران ندهیم.
5. یک نکته که شاید خود نویسنده هم بپذیرد و شاید باعث شگفتی برخی هم بشود: عین این واکنش ها به چنین نوشته ای را می توان در جامعه ی غربی نیز دید. نکته آن که این زبان فمنیستی و این رویکرد به فمینیسم شاید خدمت خاصی به هدف شان نکند (که از این بابت مخالفان فمینیسم نباید نارحت باشند). اما چون حرکت های سیاسی داخل ایران به گونه ای با تحرکات فمنیستی در ارتباط است چنین رویکرد هایی هر دوی این فعالیت را به دردسر می اندازد و آن ها را ناتوان تر می کند.
6. منصفانه است که هم نویسنده و هم نظر دهنده ها توجه داشته باشند که این نوشته و کلا حرکت فمنیستی (که از ایدئولوژیک ترین ایسم ها در کشورهای توسعه یافته و از سیاسی ترین ایسم ها دربرخی کشورهای در حال توسعه است) در رابطه ی داد و ستدی با تحولات سیاسی ایران قرار دارد. این رابطه چنان قوی است که نه نویسنده می تواند ادعا کند بدون توجه به شرایط سیاسی آن را نوشته و نه کس دیگری می تواند تاثیر آن را بر فضای های سیاسی مربوط انکار کند.
7. آنچه که در زبان این نوشته ناهنجار (و نه هنجار شکنانه) است (به نظر من) صرفا استفاده از کلمات بدن نیست (که آن ها به عمد است) بلکه لحن خشن، عصبانی، کاهش گرایانه (3) و مطلق بین (4) است که هنگام استفاده از این کلمات شکل می گیرد و اجازه ی نفس کشیدن منتقدانه را از خواننده می گیرد. طوری که خواننده یا باید از سر «با ادبی و روشن فکری!» سرخم کند و با سرافکندگی جرات اظهار نظر نداشته باشد و یا اینکه از زیربنا منکر معنی دار بودن نوشته بشود و آن را چاله میدانی ببیند (که در هر دو حالت نویسنده مقصر است). مقایسه کنید زبان سیکسو را با زبان ایشان:
8. نگاه منتقدانه ی نویسنده به خشونتی که فمنیسم بخصوص در چند دهه ی اخیر به ارمغان آورده و نیز فمنیسم بورژوازی که گاهی تبدیل به نوعی برده داری روشنفکرانه (خدمتکار زن در خانه ی زن کارمند) شده است نشان از صداقت و شهامت نویسنده در گفتن سود وزیان های فمنیسم دارد و نباید با بی توجهی از کنار آن گذشت.
9. مشکل همیشگی من با فمنیست ها (ی افراطی) در این است که آن ها اغلب خود را نمایندگان تمام زنان می دانند و حتی اگر زنی با آن ها مخالفت کند و آزادی نوع فمنیستی را نخواهد او را عقب مانده، تحمیق شده، و ناآگاه می دانند. از این زاویه اقلیت فمنیستی همان قدر خشن و متجاور عمل می کند که بنیادگرایان مذهبی و سیاسی. من در کلاس های ادبیات فمنیستی که تنها مذکر آن من بوده ام نشسته ام و بارها شاهد بوده ام که در اول ترم حدود 95 درصد دختران و زنان انگلیسی شرکت کننده در این کلاس ها از این که فمنیست شناخته بشوند شرم و ترس دارند و نظرات بسیار متعادلی دارند اما بعد از روش های القایی فروان پایان ترم کمتر دانشجویی پیدا می شود که رویش بشود بگوید من فمنیست نیستم (البته در برابر معلم زن کلاس وگرنه در روابط دوست دختر - دوست پسری اشان همان دختر طناز و تکیه کننده ای هستند که بودند.). اتفاقا در این کلاس ها مقاله سیکسو هم بحث می شد. در مقایسه با چند سده قبل، متاسفانه روش تدریس و ترویج فمنیسم خشن تر، تهاجمی تر، و اجباری تر از روش ترویج مسیحیت توسط مبلغان سخت گیر کاتولیک شده است. (خاطره ی واقعی خودم: یکی از اساتید فمنیست به دانشجویان می گفت که می توانند مقاله هایشان را بدون رجوع به کتاب های صاحب نظران و منقدان دیگر بنویسند چون آن ها مرد هستند!) باری، نه تنها این نوشته، که انبوهی از نوشته های فمنیستی (بخصوصا از نوع وطنی) تنها کاری که نمی توانند بکنند جذب مخاطب است. بجز نوشته های معتدلی که نمونه اش را در افکار فمنیستی انار می توان دید ولی طفلی او نیز بعد از خواندن نوشته ی تند نازلی از این که شاید نوشته ی متعادلش باعث حرص دادن سبیل طلا شده باشد از در اعتذار در آمده (اینجا) که برایم سخت دلشکن آمد. این گونه نوشتن بیشتر شبیه ایجاد رعب کردن است. بیاییم جوری صحبت کنیم که اگر کسی خواست کسش (با فتحه یا ضمه) پنهان باشد نترسد و انارها از افکارشان شرمنده نباشند.ء
1. نویسنده استفاده از کلمات بدن را به عمد به کار برده ولی به نظر من نه بدنبال بددهنی چاله میدانیست و نه به دنبال تابو شکنی جنسی. ایشان البته در پی تابو شکنی جنسیتی است که آن را نیز آشکارا بیان می کند گرچه در باره ی تبعات جنسی آن غافلانه و شاید هم زیرکانه سکوت می کند.
2. این اصلا یک لینک زرد نیست و با وجودی که من گزاره های زیربنایی نوشته را تناقض دار می بینم ولی نوشته دارای اندیشه و روش است (گرچه من با هر دوی آن ها مخالفم و هیچ کدام را قوی و موثر نمی دانم).
3. همین قدر که نویسنده در کامنت ها سعی در توضیح نظرات خود دارد و در برابر تندی دیگران تندی نمی کند و حتی توهین های دیگران را با خونسردی همچون یک سئوال پاسخ می دهد و یا با سکوت برگزار می کند شایسته ی احترام و تقدیر است و شاید هم بشود دوستان دیگر بر این اساس نوشته را با نگاه دیگری هم بخوانند.
4. خواهش می کنم عادت کنیم وقتی در باره ی اثر کسی صحبت می کنیم بلافاصله به سراغ پیدا کردن مشکلات روانی و غیره او نرویم و هر شنیده و ناشنیده ای شخصی را به زور به عنوان آن اثر به خورد دیگران ندهیم.
5. یک نکته که شاید خود نویسنده هم بپذیرد و شاید باعث شگفتی برخی هم بشود: عین این واکنش ها به چنین نوشته ای را می توان در جامعه ی غربی نیز دید. نکته آن که این زبان فمنیستی و این رویکرد به فمینیسم شاید خدمت خاصی به هدف شان نکند (که از این بابت مخالفان فمینیسم نباید نارحت باشند). اما چون حرکت های سیاسی داخل ایران به گونه ای با تحرکات فمنیستی در ارتباط است چنین رویکرد هایی هر دوی این فعالیت را به دردسر می اندازد و آن ها را ناتوان تر می کند.
6. منصفانه است که هم نویسنده و هم نظر دهنده ها توجه داشته باشند که این نوشته و کلا حرکت فمنیستی (که از ایدئولوژیک ترین ایسم ها در کشورهای توسعه یافته و از سیاسی ترین ایسم ها دربرخی کشورهای در حال توسعه است) در رابطه ی داد و ستدی با تحولات سیاسی ایران قرار دارد. این رابطه چنان قوی است که نه نویسنده می تواند ادعا کند بدون توجه به شرایط سیاسی آن را نوشته و نه کس دیگری می تواند تاثیر آن را بر فضای های سیاسی مربوط انکار کند.
7. آنچه که در زبان این نوشته ناهنجار (و نه هنجار شکنانه) است (به نظر من) صرفا استفاده از کلمات بدن نیست (که آن ها به عمد است) بلکه لحن خشن، عصبانی، کاهش گرایانه (3) و مطلق بین (4) است که هنگام استفاده از این کلمات شکل می گیرد و اجازه ی نفس کشیدن منتقدانه را از خواننده می گیرد. طوری که خواننده یا باید از سر «با ادبی و روشن فکری!» سرخم کند و با سرافکندگی جرات اظهار نظر نداشته باشد و یا اینکه از زیربنا منکر معنی دار بودن نوشته بشود و آن را چاله میدانی ببیند (که در هر دو حالت نویسنده مقصر است). مقایسه کنید زبان سیکسو را با زبان ایشان:
سیکسو به زنان گفت "ذهن شما چيزی نيست جز بدن شما، از بدن تان بنويسيد!" (يا ورژن بنده که ذهن شما همان کُس شماست و کُس شما همان ذهن شما).ءتا بحال انتقاد فمنیست ها این بود که چرا مردان فقط در ک... خلاصله اند ولی گویی حالا این مرحله ی دیگری از مرد شدن زن هاست. گذشته از آن آیا واقعا تمام بدن زن فقط آن است که نویسنده می گوید؟ چه تعداد از زن ها حقیقتا با چنین ساده کردن و کاهش کَسشان به کُسشان موافقند؟ البته اندکی نیز هستند که به راستی برای نوشته هورا خواهند کشید ولی متاسفانه همان طور که نویسنده می گوید شاید برخی از آن هورا کشان را بشود بیشتر در فاحشه خانه ها پیدا کرد که اتفاقا نه از سر فلسفی که ازعملگرایی روزانه و هماهنگی روزانه کسشان با کسشان با او موافقت خواهند کرد.
8. نگاه منتقدانه ی نویسنده به خشونتی که فمنیسم بخصوص در چند دهه ی اخیر به ارمغان آورده و نیز فمنیسم بورژوازی که گاهی تبدیل به نوعی برده داری روشنفکرانه (خدمتکار زن در خانه ی زن کارمند) شده است نشان از صداقت و شهامت نویسنده در گفتن سود وزیان های فمنیسم دارد و نباید با بی توجهی از کنار آن گذشت.
9. مشکل همیشگی من با فمنیست ها (ی افراطی) در این است که آن ها اغلب خود را نمایندگان تمام زنان می دانند و حتی اگر زنی با آن ها مخالفت کند و آزادی نوع فمنیستی را نخواهد او را عقب مانده، تحمیق شده، و ناآگاه می دانند. از این زاویه اقلیت فمنیستی همان قدر خشن و متجاور عمل می کند که بنیادگرایان مذهبی و سیاسی. من در کلاس های ادبیات فمنیستی که تنها مذکر آن من بوده ام نشسته ام و بارها شاهد بوده ام که در اول ترم حدود 95 درصد دختران و زنان انگلیسی شرکت کننده در این کلاس ها از این که فمنیست شناخته بشوند شرم و ترس دارند و نظرات بسیار متعادلی دارند اما بعد از روش های القایی فروان پایان ترم کمتر دانشجویی پیدا می شود که رویش بشود بگوید من فمنیست نیستم (البته در برابر معلم زن کلاس وگرنه در روابط دوست دختر - دوست پسری اشان همان دختر طناز و تکیه کننده ای هستند که بودند.). اتفاقا در این کلاس ها مقاله سیکسو هم بحث می شد. در مقایسه با چند سده قبل، متاسفانه روش تدریس و ترویج فمنیسم خشن تر، تهاجمی تر، و اجباری تر از روش ترویج مسیحیت توسط مبلغان سخت گیر کاتولیک شده است. (خاطره ی واقعی خودم: یکی از اساتید فمنیست به دانشجویان می گفت که می توانند مقاله هایشان را بدون رجوع به کتاب های صاحب نظران و منقدان دیگر بنویسند چون آن ها مرد هستند!) باری، نه تنها این نوشته، که انبوهی از نوشته های فمنیستی (بخصوصا از نوع وطنی) تنها کاری که نمی توانند بکنند جذب مخاطب است. بجز نوشته های معتدلی که نمونه اش را در افکار فمنیستی انار می توان دید ولی طفلی او نیز بعد از خواندن نوشته ی تند نازلی از این که شاید نوشته ی متعادلش باعث حرص دادن سبیل طلا شده باشد از در اعتذار در آمده (اینجا) که برایم سخت دلشکن آمد. این گونه نوشتن بیشتر شبیه ایجاد رعب کردن است. بیاییم جوری صحبت کنیم که اگر کسی خواست کسش (با فتحه یا ضمه) پنهان باشد نترسد و انارها از افکارشان شرمنده نباشند.ء
1. Essentialism
2. Social Construct
3. Reductionist
4. Absolutist
3. Reductionist
4. Absolutist
پ. ن. خانم نازلی کامور در جواب به نوشته ی من در بلاگشان جوابی به این نوشته داده اند که در پایین قرار می دهم. پنهان نمی کنم که از این که وقت موثر زیادی گذاشتم تا تاملی در نوشته ی ایشان داشته باشم و ناسزاگویان بسیاری را دعوت به انصاف کنم احساس خوبی ندارم. حتما حرف و زبان دیگران شایسته تر و رواتر بوده تا تامل بنده. باری، چون هیچ علاقه ای به شخصی شدن گفت و گو (آن هم با گوینده ی چنین پاسخی) ندارم قضاوت را به خوانندگان وا می گذارم.
من وقت ندارم به نوشته اي که پيش فرض آن اين است که کمونيسم و سوسياليزم و پست کلنياليسم تمام شده اند و مانده است فمنيسم که آن هم غير طبيعی است پاسخ دهم. شما مشکل تان اين است که زن ها را شئی مورد توجه جنسی خودتان می خواهيد و می خواهيد عامليت مبارزه با اين نوع آبژه شدن را نداشته باشند. طبيعی به نظر شما اين است که يک زن تمام توجه جنسی است به يک مرد در چهارچوب های دگرجنسگرايانه باشد که بنده و خيلی ديگر از زن ها ن تنها در اين چهار چوب نمی گنجيم بلکه اگر می گنجيديم هم نمی خواهيم که نوچه گی جنسی مردان را بکنيم تا به طور متعادل دوست پسر هامان از ما راضی باشند.
شما از بی سوادی رنج می بريد. من وقت اين را ندارم که به همه مشکلات عالم رسيدگی کنم!
14 comments:
ناشناس
گفت...
تبريک ميگم بررسی خوبی بود. سپاسگزارم از نوشتن این مطلب.ن
ناشناس
گفت...
سلام مرسی عرفان عزیز
راستش من چند بار اون متن رو خوندم و خیلی خوشحال شدم کسی مثل شما در موردش متنی رو نوشت
البته من به نوشتن در مورد بدن زنان نه مخالف نیستم حتی به وان شکل
من بعضی وقتی که خیلی زود ناراحت میشم و کلماتی رو به زبون بیارم که مناسب نباشه
ولی بیشتر اوقات در بین دوستان از بر زبان اوردن اون کلمات دروی میکنم
هر چند زیر لینک اون خانم چند بار نوشتم
ولی در کل همیشه دوست داشتم برای بر زبان اوردن این کلمات احساس شرم نکنم یعنی اسم عضو تناسلی زنی رو اگر اوردم صورتم قرمز نشه و یا کسی چپ چپ به من نگاه نکنه و
فکر نکنه
ادم بی ادبی هستم که اون کلمات رو بر زبان اوردم
ولی خب موافق با اینم که هیچ فردی خودشو نماینده گروه خاصی ندونه
دیگه همین مغز مام بیشتر از این حالیش نبوده
Anar
گفت...
من اینجا یک عالمه حرف زدم بعد ارور داد و هیچ کپی هم از فرمایشاتم ندارم!:(
Anar
گفت...
اوکی من سعی میکنم دوباره بگم. من حرف شما رو قبول دارم که لحن بیان نازلی قدرت جذب مخاطبش رو محدود میکنه اما اعتقاد به ارعابش ندارم. برای اینکه اتفاقا به نظر من نوشته های نازلی از محدود نوشته های فمینیستی وبلاگستانه که بدون دلیل حرفی نمیزنه و همیشه برای حرفهاش رفرنس داره. برخلاف خیلی از نوشته های دیگه که ادعای زیادی دارند اما اصل محتواشون چندان نیست. بنابراین مثلا من که به قول شما "معتدل" مینویسم اگر بخوام و سوادم برسه میتونم متن نوشته نازلی رو بدون تغییر اصل محتوا جوری بازنویسی کنم که طیف خیلی وسیعی از آدمها رو جذب کنه در صورتیکه مطمئن نیستم اینو بتونم در مورد خیلی نوشته های دیگه بگم. مثالهاشون حتی توی همین بحث اخیر هم زیاده.
اما اینکه آیا وبلاگ نویسی مثل نازلی باید لحنش رو عوض کنه یا نه فکر میکنم برمیگرده بیشتر از هرچیزی به دو مطلب. یکی اینکه خود وبلاگ نویس در استفاده اش از زبان فارسی به عنوان یک ابزار اصولا چطور راحته و دوم اینکه چه چیزی برای وبلاگ نویس اهمیت بیشتری داره. اینطوری هم نیست که فقط وبلاگهای فمینیسیتی در جذب مخاطب مشکل داشته باشند. خیلی از وبلاگهایی که ثقیل مینویسند در جذب مخاطب موفق نیستند اما چون ظاهرشون اطو کشیده تره اینجوری جلب توجه نمیکنه.
و اما در مورد شخص من چیزی که به نظر شما معذرت خواهی آمده و دلشکن چیزی نیست جز همان لحنی که اتفاقا در پست پیشش برایتان خوشایند بوده. همین که من به عنوان وبلاگ نویس دفاع از پستم در درجه دوم اهمیت است و چیزی که بیشتر برایم مهم است فهمیدن نقطه نظر مخاطب است. حتی اگر لازم باشد برای فهمیدن حرف نازلی که سواد مطالعات زنانش از من قطعا بیشتر است حاضرم همه پستم را پاراگراف به پاراگراف باز نویسی کنم تا ببینم دقیقا چه میخواهد بگوید.
Anar
گفت...
آخ آخ اینو یادم رفت: اون جمله آخرتون با اینکه خیلی شاعرانه بود اما واقعا منو عصبانی کرد. ببینید شما اگر با لحن نازلی مشکل دارید نباید از من مایه بگذارید عزیز جان. من خودم زبون دارم و اگر کسی منو "شرمنده" کنه خودم مطمئن باشید میگم. کسی هم که فکرش مال خودش باشه قاعدتا از فکرش شرمنده نمیشه. فکر رو میشه با مطالعه و تحقیق عوض کرد. شرمندگی" نداره که"! واقعا که! شما بهتره از دید شخصی خودتون مساله رو بررسی کنید و اینکه خودتون با این لحن مشکل دارید به جای اینکه بخواهید حقوق "انارها" رو از نازلی بگیرید.
ناشناس
گفت...
در كل با بيشتر حرفهات موافقم
ناشناس
گفت...
اگر بخوام و سوادم برسه میتونم متن نوشته نازلی رو بدون تغییر اصل محتوا جوری بازنویسی کنم که طیف خیلی وسیعی از آدمها رو جذب کنه در صورتیکه مطمئن نیستم اینو بتونم در مورد خیلی نوشته های دیگه بگم.
سلام انار جان
خوب البته من هم همین رو گفتم و برای همین هم هست که زبان شما رو می پسندم. ولی مطمئن باشیم که هیچگاه نمی شود عینا همین حرف ها را جور دیگری زد. فرم و محتوا هر دو همدیگر را تعیین می کنند.
بله انتخاب لحن (هم لحنی که من دارم و هم لحن شما و هم لحن نازلی ) به خود نویسنده مربوط و با در نظر گرفتن مخاطب و محتوا و ترجیح های شخصی آن را انتخاب می کند. من نخواسته ام نازلی لحنش را تغییر دهد. گزارشی داده ام از برداشت خودم از لحنش و تاثیر آن بر یک مخاطلب. تغییر یا تداوم لحن با ایشان است. بخصوص که این لحن را ایشان به عمد و با اندیشه انتخاب کرده است. ولی همه ما اشتباه هم می کنیم.
من خیلی متاسف شدم که نگاه مثبت من به نوشته ی شما باعث آزردگی شده است. اول یاد آوری می کنم که چون اسم انار و افکار را با جمع آورده ام بیشتر اطلاق به کل دارد و نه شخص شما ولی چون به هر حال در این ایهام نام شما و وبلاگتان نیز وجود دارد و این شما را به هر دلیلی که محترم است ناراحت کرده است من عذر خواهی می کنم. ولی از یک چیز خیلی تعجب کردم: چرا لحن این کامنت های شما شبیه لحن آن پست شما نیست؟ گفتنی دیگری هم هست ولی چون نمی خواهم باعث آزار بشوم می گذرم. خوش باشید.
Anar
گفت...
ممنون از جوابتون. ببینید لحن کامنت اول من که اصولا لحن نوشته منه. اگر هم دوباره بخونید میبنید هیچ فرقی با بقیه نوشته هام نداره. اما کامنت دوم خوب یه مقداری طبیعتا متفاوته چون یک کامنت عصبانیه.
من از نگاه مثبت شما عصبانی نشدم. چرا عصبانی بشم؟ از نگاه از بالا به پائین شما که "انار طفلکی شد" و "دلم براش شکست" عصبانی شدم. احساس کردم که شما اصولا نظری رو که من برای سیبیل طلا گذاشتم درک نکردید و جوری خوندید که دوست داشتید بخونید و راستش به نظرم آمد که کل نوشته وارد کلیشه ای شد که یک طرف یک زن ارعاب آور قرار دارد و یک طرف هم این زن ناز و طفلکی که اگر کسی بهش پرید ما هستیم حمایتش کنیم. و خوب شما این رو ببرید در چهارچوب بحث نقد فمینیستها و از دید من که فمینیست هستم ببنید که متنتون چقدر راحت دوباره ما زنها رو برداشته گذاشته توی دوتا بخش بندی. یعنی زنی نیست که ترسناک نباشد و طفلکی هم نباشد و یک زن نرمال باشد و زنهای دیگر هم مثل این کلیشه ها به جان هم نیفتاده باشند.
میفهمم ممکنه منظور شما هیچ کدوم اینها هم نبوده باشه. اما بعضی وقتها آدم یه چیزی رو مینویسه بعد یکی با یه دید تازه یه چیزهایی میبینه که نویسنده خودش متوجه نبوده. شاید این هم از همین دسته.
علت عصبانیت من از لحن نوشته شما این بود.
وگرنه من اصولا فکر میکنم جزو نقدهایی که به این پست نازلی شده این یکی از بهترین ها بوده که حداقل روش فکر شده. بهتون هم لینک دادم که بقیه هم بیان بخونند. امیدوار هم هستم کامنتهای خوبی بگیرید که بحث باز بشه.
ناشناس
گفت...
انار عزیز باز هم سلام
به هر حال نوشته بعد از نوشته شدن در اختیار مخاطب است. فقط چند نکته:
1. باور کنید من هیچ از کلیشه ای می گویید با خبر نبودم.
2. راستی چرا اگر هم چنین کلیشه ای وجود دارد فقط باید در دنیای زنان وجود داشته باشد؟ یعنی نمی شود همین دو نفر مرد باشند؟ آن وقت دیگر این چه ربطی به فمنیست بودن یا نبودن آدم ها و این بحث ها دارد.
3. این نکته الزاما ربطی به شما ندارد ولی در کل صادق است: مشت به صورت مهربانی زدن به جرم صحبت از بالا به پایین. این محرومیت از محبت کردن و دلسوزی کردن هم یکی دیگر از همان مسایلی است که زنان با آن مشکل بسیار دارند و فمنیسم نتوانسته است برای آن جواب قانع کننده ای برای زنان پیدا کنند. مثالش بازکردن در برای خانم ها، کشیدن صندلی برایشان در رستوران تا بنشیینند و تمام رفتار هایی از این دست که من بارها سرگردانی زن ها (ی گاهی فمنیست) را هم در نشان دادن عکس العمل به آن دیده ام.
4. گرچه نظرتون رو در باره ی نوشته این بار دادید ولی متشکرم. شادروزگار باشید.
Anar
گفت...
کامنت سریع میگذارم چون باید برم. میدانم که احتمالا فکر هیچ کلیشه ای نبودید و خودم هم همینو گفتم. ببینید مساله این نیست که زنها چیزهایی میبینند در رفتار شما که وجود ندارند و مهربانی را به نگاه از بالا به پائین تعبیر میکنند. مساله این است که انقدر این نگاه از بالا به پائین عادی و جزو عرف شده که حساسیت نسبت به آن از بین رفته. مساله باز کردن در یا جلو کشیدن صندلی نیست. مساله دیدگاه پشت حرکت است.
ببینید یه بحثی چند وقت پیش بعد از اینکه اون کشیش کلیسای باراک اوباما علنی گفت که هنوز درباره سیاها توی امریکا تبعیض نژادی صورت میگیره اینجا پبش آمد. توی ان پی آر که برنامه رادیویی خوب آمریکاست که بحثی
گذاشتند که آیا هنوز سیاهان تبعیض نژادی رو حس میکنند (علی رغم این همه قوانین مخالفش) و بارها و بارها شنوندگان سیاه زنگ زدند که بله! هنوز حس میکنیم اما نمیتونیم الزاما به آدمهای سفید بگیم به دلیل اینکه برداشت اینو میگیریم که نمیخواهند بشنود. همین هست برای من به عنوان مثال یک ایرانی مسلمان در آمریکا. من شاید نتونم به طور خاص دست روی رفتارهای زیادی بگذارم که نشون بده تبعیض آمیزه در رفتار روزمره آدمها اما نکات ریزی هست در سکوت آدمها, در زبان بدنشون و تغییر صداشون که من میشنوم و همکلاسی هندیم نمیشنوه. و همکلاسی آمریکاییم اصلا ممکنه آنتن هاش نگیره چون در معرض اونها اصلا قرار نمیگیره. مثلا براش سئوال بود که مگر مهمانی چایی لورا بوش حرکت نایسی نبوده و چرا منو عصبانی کرده؟
میخوام بگم اگر من نشانه ای از یک فرهنگ "از بالا به پائین " میبینم که به نظر شما مهربانی بوده مفهومش این نیست که من دچار توهم شده ام. مفهومش اینه که بعضی المانها انقدر در رفتارها نهادینه شده که دیگه به چشم نمیاد و بعد که من مثلا برای شما تشریح میکنم شما به خودتون حق میدید که اینجوری جمع بندی کنید و بگین اینها اصلا مسائلیه که زنها باهاش مشکل دارند. خوب چرا زنها باهاش مشکل دارند؟ از خودتون باید این سئوال رو بکیند. که چرا زنی مثل من که به عقیده شما زبان معتدلی داره و دیدگاه معتدلی داره و ضد مرد هم نیست و در رابطه خوبی هم هست با این رفتار من و این جمله من مشکل پیدا کرده. چرا؟ آیا علاجش اینه که همین زنی که تا دیروز ازش نقل قول کردیم و قبولش داشتیم رو یهو برداریم بذاریم زیر پرچم "فمینیستی که خودش هنوز جواب نداره برای کارش" یا فکر کنیم که این انسانی که من ازش نه تا عکس العمل معقول دیده ام شاید این بار هم حرفی داره که شاید من با دیدگاههای الانم قادر به شنیدنش نیستم و شاید منم که باید بتونم مساله رو از دید اون ببینم.
ناشناس
گفت...
انار جان سلام
من هر چه کمتر بگویم به نفعم است:»)
1. من عذر می خواهم اگر هر رفتار چه خواسته و چه نخواسته باعث رنجش شما شده است و هیج عذری هم نمی آورم.
2. من مشخصا گفتم این موردی که می گویم در باره ی شما نیست و کلی می گویم ولی شما با اصرار به خود منتصب کرده اید. این دیگر تقصیر من نیست.
3. شما را همچنان دارای رفتار و گفتاری معتدل و پسندیده می دانم و البته یک رفتار همه ما ایرانی ها را خوب می بینم که خیلی زود نشانه های شخصی یک گفتار را پیدا می کنیم و در باره ی آن صحبت می کنیم. باور کنید این را من هم دارم خیلی از ایرانی ها دارند. حتی وقتی هم که لینک به نوشته ام دادی نتوانسته ای از جنبه ای شخصی این پست بگذری. جان همان گربه هایت که من از قدیم احوالشان را ازت می پرسیدم ولی گمانم یادت نمی آید باز نگو این ها را به خودت می گویم. اگر هم اینگونه شد دیگر من حتما زیپ دهنم را می کشم. ارادت:»)ء
ناشناس
گفت...
ضمنا نویسنده ی محترم نوشته ای که من تاملی بر نوشته ی ایشان نوشته ام در پاسخ به این پست در وبلاگ خودشان چنین پاسخ داده اند. شاید ایشان پست اشتباهی وبلاگ دیگری را خوانده اند! چون شروع جوابشان هیچ ربطی به گفته های من در آغاز نوشته ام ندارد!! و ضمنا نفهمیدم چگونه این همه حرف زده ام! بی سواد هم که هستم و بقیه اش هم که البته .... بماند:») جالب اینجاست که هیچ کدام از آن هایی که به ایشان فحش داده اند هم با چنین زبانی جواب نشنیده اند. خیلی دوست دارم قضاوت انار خانم در باره ی این جواب را هم بخوانم. به هر حال قضاوت با دیگران:»)
من وقت ندارم به نوشته اي که پيش فرض آن اين است که کمونيسم و سوسياليزم و پست کلنياليسم تمام شده اند و مانده است فمنيسم که آن هم غير طبيعی است پاسخ دهم. شما مشکل تان اين است که زن ها را شئی مورد توجه جنسی خودتان می خواهيد و می خواهيد عامليت مبارزه با اين نوع آبژه شدن را نداشته باشند. طبيعی به نظر شما اين است که يک زن تمام توجه جنسی است به يک مرد در چهارچوب های دگرجنسگرايانه باشد که بنده و خيلی ديگر از زن ها ن تنها در اين چهار چوب نمی گنجيم بلکه اگر می گنجيديم هم نمی خواهيم که نوچه گی جنسی مردان را بکنيم تا به طور متعادل دوست پسر هامان از ما راضی باشند.
شما از بی سوادی رنج می بريد. من وقت اين را ندارم که به همه مشکلات عالم رسيدگی کنم!
Anar
گفت...
نیازی به عذر خواهی نیست. از ادب شما ممنون البته اما میدونم شخصا قصدی نداشتید و هدف من هم جلب توجهتون بود. مطمئنم دفعه بعد بیشتر دقت میکنید.
نازلی این جواب رو داده؟! کجا؟ نظر من رو میخواهید؟ جوابیه که من سرم بره نمیدم. به آدمی که به وضوح وقت گذاشته و روی نوشته من فکر کرده این جواب رو بدم بعد برم با اون حوصله به دونه دونه کامنتهای بالاترین جواب بدم. راه ارتباط همینجوری بسته میشه. شاخ و دم که نداره.
ناشناس
گفت...
سخن حکیمانه ای است این «المعروف بقدر المعرفة»؛ یعنی: باب معروف و بخشش را به اندازه معرفت مردم بگشایید. (نام گوینده اش را به دلیل شدت عدم تناسب با محل، حذف کردم) حکایتش به شخصی بر می گردد که از کریمی کمک خواست و آن بزرگوار ابتدا به تعیین میزان معرفت سوال کننده پرداخت و با اعتراض سوال کننده روبرو شد. قبول دارم که ربط واضحی هم به این نظر سنجی شما از خوانندگان ندارد.خواستم بنویسم که شاید این شناخت معرفت طرف مقابل، به نظر عرفان حرف حساب لازم نباشد! ولی به نظر من مشکل اصلی ایجاد کننده این برخورد است. آدمیزاد وقتی یک جاهایی بیش از حد لازم نرم می شود، جای دیگری بیش از حد لازم سخت شده بوده است، شاید حتی بدون این که بداند. این از آن جاهایی بود که من از اول نظرم این بود که شما بیش از حد نرم هستید(منظورم از نرم بودن همین وقت گذاشتن با حوصله و مانند آن است. خارج از آنچه معمول است برای جواب دادن به مسائلی که شخص به طور روزمره با آن برخورد می کند). خلاصه این که شاید بدجنسانه باشد این نظرم اما فکر می کنم حقت بود که پشیمان بشوی.
ارسال یک نظر