1. فلسطینی ها صدام را دوست دارند چون دیده اند که او دشمنشان را موشک باران کرد.
2. آنها جنایات صدام را بخشی از توطئه آمریکا و غرب می دانند چون آنها همچون ما یا مردم عراق و یا مردم کویت در معرض این جنایات نبوده اند.
3. «اگر امروز فلسطينيها سيمناري در نفي جنايات صدام تشكيل دهند و بعثيها و طرفداران القاعده ضد شيعي را در آنجا جمع كنند و با نشان دادن فيلمهاي ابوغريب و نيز ساختگي دانستن اعدامها و گورهاي دستهجمعي و متهم كردن ايران به بمباران شيميايي حلبچه و سردشت، پرونده صدام را پاك و منزه جلوه دهند، چه احساسي به يك ايراني دست خواهد داد؟ آيا ميپذيرد كه اين مسأله در چارچوب آزادي بيان و براي تحقيق و بررسي تاريخي است؟ يا اين كه آن را كوششي براي موجه جلوه دادن جنايت وی معرفي ميكند؟ این منطق که جنایت چون علیه مخالف من بوده پس جنایت نیست و دروغ است بزگترین خدمت را در باز تولید جنایت در عصر حاضر می کند« پس چرا همایش هولوکاست در ایران؟
4. « آنان كه هر سخني و حرفي را فوراً با تشابهسازي آن با سخنان اسراييل و آمريكا محكوم ميكنند، امروز چه خواهند گفت؟ تقريباً بيان دو دولت اسراييل و ايران در استقبال از محكوميت و اعدام صدام، به طرز عجيبي شبيه يكديگر است. امروز مربع آمريكا، اسراييل، ايران و كويت و ديگر كشورهاي غربي مثل انگليس و... در استقبال از اين حكم اعدام نظر مشابهي دارند، اما ديگر كشورهاي اسلامي و عربي در جبهه ديگري هستند، آيا ميپذيريم كه ديگران ما را به واسطه اين تشابه موضع در موضوع حاضر متهم به همدستي و همراهي با اسراييل و آمريكا كنند؟ اگر نميپذيريد، پس چگونه چنين منطقي را عليه ديگران و در موضوعات دیگر در داخل کشور ميتوان بكار برد؟»
5. « نكته بسيار مهم در اين ميان محبوبيت مقطعي سياستمداران مستبد نزد ساير ملل در عين نامحبوب بودنشان در داخل است. صدام نزد اكثريت قاطع شيعيان و كردها و ديگر اقليتهاي عراق به شدت منفور بود و گرچه اطلاعي درباره اهل تسنن عراق ندارم، اما تصور ميكنم كه آنان هم به لحاظ درك عيني از صدام نبايد (بجز اندكي از آنان)، نسبت به صدام نظر مثبتي داشته باشند، بويژه آن كه صدام در مقام ديكتاتور بيش از آن كه كرد و عرب، شيعه و سني را بشناسد، موافق و مخالف را ميشناخت، و بسياري از اهل تسنن عراق هم جنايات وي را درك و لمس كرده بودند. اما آيا چنين نفرتي از وي در داخل عراق مانع از محبوبيت وي در خارج از مرزها شده است؟ اگرچه من معتقدم كه اين نوع محبوبيتها گذرا و از موضع سياسي است و پس از آن كه اهميت سياسي فرد از ميان رفت و تاريخ وارد ميدان قضاوت شد، پروندهها رو خواهند شد، همچنان كه هيتلر هم در زمان جنگ دوم محبوب بسياري از اعراب و ايرانيان بود، (به علت جنگ هيتلر عليه كشورهاي استعمارگر و در مورد ايران به علت توهم برتري نژاد آريايي هم اضافه ميشد) اما وقتي كه آن هنگامه فروكش كرد و آبها از آسياب افتاد، معلوم ميشود كه با محبوبيتهاي مقطعي كه ناشي از اتخاذ سياستهاي خاص و مخالف منافع ملي و به نفع ديگر كشورهاست، نميتوان اقدامي موثر و مفيد براي كشور انجام داد»
اصل مقاله در اینجا
0 comments:
ارسال یک نظر